{ شرح زیارت جامعه کبیره }
{ ...شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ }
نگاه خود را به دنيا دگرگون كنيم
در جملهي اوّل،از دنيا به دارالفنا تعبير شده است، خانهاي كه رو به فنا و زوال مي رود. لحظه به لحظه ما رو به عالم بعدي حركت مي كنيم. عمر ما در حال فناست.
(إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَة دَارُ قَرَارٍ)؛[۱]
اينجا گذرگاه و معبر است،اقامتگاه نيست.ولي عجيب اين است كه رفتار ما در دنيا رفتار اقامتگاهي است. ما هيچگاه سر پل توقّف نميكنيم و خانه نميسازيم.ميگوييم پل گذرگاه است.اگر هم بخواهيم توقّف كنيم ، دو سه ساعتي رفع خستگي مي كنيم و مي گذريم. ولي چگونه است كه ما تمام قواي خود را براي آباد كردن اين پل صرف ميكنيم ؟ خدا مي داند كه چه خرج هاي گزافي براي تجمّلاتي مي شود كه هيچ ارزش عقلايي ندارد؛مثلاً، چه دكورها و خانههايي مي سازند! آيا اگر همينها را صرف تجمّل خانهي برزخي شان كنند بهتر نيست ؟ مگر ايمان به اين ندارند كه در عالم پس از مرگ زندهاند و آنجا هم به تجمّل نيازمندند ؟ غالباً نحوهي رفتار ما با دنيا رفتار اقامتگاهي است، نه رفتار گذرگاهي و اين اشتباه بسيار بزرگي است و خسرانش را بعداً خواهيم فهميد كه چقدر نيرو براي آباد كردن دنيا هدر داديم و چه بسا يك هزارم اين نيرو را براي آباد كردن آخرتمان صرف نكرديم.
از ابوذر(ره)سؤال كردند : چرا ما دوست نداريم بميريم ؟ فرمود : براي اين كه شما دنيايتان را آباد و آخرتتان را ويران كردهايد.
البتّه، هيچ كس دوست ندارد از آبادي به ويراني منتقل شود. امّا كسي كه خانهي آخرتش را آباد كرده است، هر چه زودتر مي خواهد به آن خانهي آباد منتقل شود.حاصل آن كه، در اين جمله از زيارت جامعه،دنيا دارالفنا معرّفي شده است و اهل بيت(علیهم السلام)شهداي دارالفنا.
امامان معصوم (علیهم السلام) حاضر و ناظر بر اعمال ما
«شهدا»جمع شهيد است و شهيددر اينجا به معناي شاهداست و شاهديعني حاضر و ناظر. ما معتقديم كه امامان(علیهم السلام) در اين دنيا، همهي اعمال و افكار ما را مشاهده مي كنند و فرداي قيامت هم شهادت خواهند داد كه فلان آدم چه كار كرده و چه فكري و چه اخلاقي داشته است. در زيارتشان مي خوانيم:
(اَشْهَدُ اَنَّكَ تَرَي مَقامِي وَ تَسْمَعُ كَلامي)؛
«من اقرار مي كنم كه شما جايگاهم را مي بينيد و سخنم را مي شنويد».
اين عقيدهي ما دربارهي امامان(علیهم السلام) است. معتقديم كه امام عصر (ارواحنا فداه) هم اكنون مجلس ما را مي بيند و نه تنها ظاهر،بلكه باطن ما را هم مشاهده مي كند و چيزي حاجب*او نيست. خدا به او چشم و گوشي داده كه در هر جا باشد، همه چيز را مي بيند و هر صدايي را مي شنود.اين بشر عاجز توانسته است وسيلهاي بسازد كه بتواند در اين گوشهي دنيا كه نشسته،آن فردي را كه در آن گوشهي دنيا صحبت مي كند، (در صفحهي تلويزيون) هم ببيند هم صدايش را بشنود.آيا تعجّب دارد كه خداوند عليم حكيم به وليّ اعظمش آن چنان قدرتي بدهد كه بدون ابزار عادي، در هر نقطهاي از جهان كه هست،همه چيز را ببيند و هر صدايي را بشنود و فريادرس درماندگان باشد ؟ پس، امامان(علیهم السلام) شهداي دارالفنا هستند و در اين دنيا شاهد بر تمام افكار و اعمال آدميانند و به همين علّت شفعاي دارالبقا خواهند بود و در روز جزا، بر اساس شهود و حضوري كه در دنيا داشتهاند،به اداي شهادت و شفاعت خواهند پرداخت؛ زيرا بديهي است تا كسي حادثهاي را در حين وقوعش نبيند، نمي تواند در محكمه به وقوع آن شهادت دهد.مثلاً، تا كسي در مجلسي كه صيغهي عقد ازدواج مرد و زني جاري شده، حضور نداشته باشد، نمي تواند در نزد قاضي شهادت دهد كه من شاهد اجراي صيغهي عقد بودم. اداي شهادت فرع بر تحمّل شهادت است كه فرمودهاند : تا وقوع حادثهاي مانند آفتاب بر شما روشن نباشد، حقّ شهادت دادن بر وقوع آن نداريد.
بنابراين، وقتي حضرت وليّ عصرـ عجّل الله تعالي فرجه الشّريف ـ مي خواهد در روز قيامت شهادت بدهد كه مثلاً در فلان شب و در فلان جا مجلسي با اين خصوصيّات از گوينده و مستمعين با انگيزهها و نيّات گوناگون تشكيل شده بود ، تا الان نبيند و نشنود و از نيّات آگاه نگردد، نمي تواند آن روز شهادت بدهد. اوّل بايد در دنيا تحمّل شهادت بكند تا بتواند در آخرت اداي شهادت كند و سپس با فراهم بودن زمينهي شفاعت، در مقام شفاعت برآيد و عنوان شفعاء دارالبقا تحقّق يابد.
مفهوم شفاعت و دو شرط اساسي آن
شفاعت يعني وساطت.ما معتقديم كه بدون وساطت و شفاعت آن مقرّبان درگاه خدا نمي توانيم به جايي برسيم ؛ پاي رفتن و چشم بينا بدون كمك اولياي خدا نداريم.
شفاعت دو شرط اساسي دارد: شرط اوّل اين كه انسان بايد صلاحيّت داشته باشد تا مورد شفاعت قرار گيرد.شرط دوّم اين كه شفاعت كننده هم بايد از جانب خدا مأذون به شفاعت باشد كه فرموده است:
{قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَة جَمِيعاً...}؛[۲]
«بگو تمام جهات شفاعت در اختيار خداست...».
هم مَشْفُوعٌ له بايد داراي صلاحيّت باشد هم شفيع بايد از جانب خدا مأذون به شفاعت باشد. دليل بر اين كه شفاعت زمينه و صلاحيّت لازم مي خواهد، اين آيهي قرآنمجيد است:
{...لا يَشْفَعُونَ إلاّ لِمَنِ ارْتَضَي... }؛[۳]
«...شفعا نمي توانند شفاعت كنند، مگر دربارهي كسي كه مورد ارتضا و پسند خدا باشد...».
و لذا كافر مشمول شفاعت نيست و همچنين مسلماني كه به ولايت و امامت حضرت علي اميرالمؤمنين(ع) اعتقاد ندارد، از شفاعت شفعا بهرهاي نخواهد داشت؛ زيرا اسلامِ عاري از اعتقاد به ولايت علي(ع)دين مرضيّ خدا نيست؛ چرا كه پس از نصب علي(ع)به ولايت امّت اسلامي اين آيه نازل شد:
]...اَلْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإسْلامَ دِيناً...[؛[۴]
«...امروز[كه علي به خلافت و جانشيني رسول خدا و ولايت بر امّت تعيين شد]دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را براي دين شما بودن پسنديدم...».
چه كساني مشمول شفاعت قرار مي گيرند؟
پس به حكم اين آيه، دين مرتضاي خدا اسلامي است كه زير سايهي ولايت عليّ مرتضي(ع)قرار گرفته است و دارندگان اين دينند كه روز قيامت مشمول شفاعت اولياي خدا قرار مي گيرند كه:
]...لا يَشْفَعُونَ إلاّ لِمَنِ ارْتَضَي...[؛[۵]
اين آيه را وقتي به آيهي اكمال دين ضميمه مي كنيم، نتيجه مي گيريم كه تنها كساني مشمول شفاعت هستند كه در دنيا سر به آستان علي و آل علي(علیهم السلام)نهادهاند و ولايت آن برگزيدگان خدا را از عمق جان و صميم دل پذيرفتهاند و به زبان حال و قالشان مي گويند :
(اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِي جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلايَة اَميرِالْمُؤمِنين عَليِّ بْنِ اَبيطالِبٍ وَ الْاَئِمَّة مِنْ وُلْدِهِ (علیهم السلام))؛
چه كساني اجازه ي شفاعت دارند؟
و امّا شرط دوّم شفاعت اذن خداست و از اين روست كه خودش فرموده است:
]...مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إلاّ بِإذْنِهِ...[؛[۶]
«...كيست كه بتواند در نزد خدا بدون اذن او شفاعت كند...».
]...ما مِنْ شَفِيعٍ اِلاّ مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ...[؛[۷]
«شفاعت هيچ شفيعي در نزد او، بدون اذن او مؤثّر نيست».
البتّه، مقصود از اذن خدا اذن لفظي نيست كه مثلاً به كسي بگويد من به تو اذن شفاعت دادم، برو شفاعت كن، بلكه مراد اذن تكويني است؛يعني وقتي خدا به كسي منصب نبوّت و امامت اعطا كرد، در واقع، او را مأذون به شفاعت فرموده و اهليّت شفاعت را به او داده است. ديگران از صلحا و اوليا نيز ممكن است در پرتو نور نبوّت و امامت ، درجهاي از اين اهليّت را به دست آورند و شاهد بر اين كه اذن تكويني منظور است،اين است كه دربارهي حضرت عيسي(ع)در قرآن آمده است:
]...أنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَة مِنْ رَبِّكُمْ أنِّي أخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَة الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإذْنِ اللهِ وَ اُبْرِئُ اْلاَكْمَهَ وَ اْلاَبْرَصَ وَ اُحْيِ الْمَوْتَي بِإذْنِ اللهِ...[؛[۸]
«...من از گِل شكل پرنده مي سازم و در آن مي دمم؛ به اذن خدا پرندهاي مي شود.كورهاي مادرزاد و مبتلايان به بيماري برص را به اذن خدا شفا مي بخشم و مرده ها را زنده مي كنم...».
اذن خدا يعني خداي متعال قدرتي به حضرت مسيح(ع)داده و اراده و خواست او را چنان اثربخش قرار داده است كه وقتي اراده مي كند، مرده را زنده مي كند،كور را بينا و بيمار علاج ناپذير را شفا مي بخشد و با يك دميدن در مرغ ساخته شده از گِل، آن را پرندهاي زنده مي گرداند. اين قدرت ارادهي مؤثّر، همان اذن تكويني است؛يعني خدا او را اين گونه ساخته و اين نيروي خلاّق را به ارادهي او داده است.
مثلاً، آفتاب مأذون به نور دادن است؛ يعني اين طور ساخته شده است و تكويناً نوربخش است. گُل را طوري ساخته كه بوي خوش از آن متصاعد مي شود. اين بوي خوش، اذن الهي است كه در ساختمان آن نهاده شده است. خداوند متعال به رسول خدا و ائمّهي هدي(علیهم السلام)نيز اذن شفاعت داده است؛يعني، مقام شامخ نبوّت و رسالت و ولايت و امامت را به آنها اعطا كرده كه با اين مقام و منصب مي توانند جامعه ي بشري را هدايت كنند،شريعت و احكام خدا را به مردم ابلاغ كنند و روز قيامت گناهكاران را شفاعت كنند و آنها را از جهنّم برهانند و در غرفههاي جَنَّة المَأويََ بنشانند (اِنشاءالله). اين مقرّبان درگاه الهي،در دنيا به اذن خدا حقّ هدايت و در آخرت، حقّ شفاعت دارند و در عين حال:
]...قُلْ إنَّ الْهُدَي هُدَي اللهِ...[؛[۹]
«...بگو هدايت،تنها هدايت خداست...».
روز قيامت رحمت خدا نزد غضبش شفيع مي شود؟
]قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَة جَمِيعاً...[؛[۱۰]
«بگو تمام شفاعت از آن خداست...».
جز خدا، كسي نه حقّ هدايت دارد نه حقّ شفاعت. خود خدا اَشْفَعُالشّافِعيِنْ است. در دعاي جوشن كبير مي خوانيم:
(يا اَشْفَعَ الشّافِعيِن)؛
«خداوند از همهي شفاعت كنندگان شافع تر است».
خدا نزد چه كسي شفاعت مي كند ؟ از خدا بالاتر كيست كه خدا نزد او شفاعت كند ؟ آري، خودش نزد خودش شفاعت مي كند.اين صفتش پيش آن صفتش شفيع مي شود. خدا هم صفت قهر دارد هم صفت لطف.صفت لطفش نزد صفت قهرش شفاعت مي كند.هم رحمت دارد هم غضب. رحمتش نزد غضبش شفيع مي شود. هم ارحمالرّاحمين است هم اشدّالمعاقبين. ارحم الرّاحمين بودنش نزد اشدّالمعاقبين بودنش شفيع مي شود و هم اوست كه منصب شفاعت را به كساني كه از جانب او مأذون هستند داده است.
پاسخي روشن و محكم به وهّابيّون كجانديش
وهّابيها از جمله حملاتشان بر ما اين است كه مي گويند: اعتقاد شما شيعيان شبيه اعتقاد مشركان و بت پرستان را است ؛ زيرا آنها بتها را شفيع نزد خدا مي دانستند و مي گفتند:
]...هَؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ...[؛[۱۱]
«...اين بت ها شفيعان ما نزد خدا هستند...».
شما هم امامان خودتان را شفيع نزد خدا مي دانيد.
ما در جواب مي گوييم: فرق ما با آنها اين است كه بت پرستها از پيش خودشان منصب شفاعت را به آنها دادند و گفتند بت هاي ما شفيع در نزد خدايند؛ ولي ما منصبي به امامان نداده ايم ، بلكه خداوند متعال به امامان منصب شفاعت را داده است. ما امامان را به اذن خدا شفيع مي دانيم.شفاعت از آن خداست و او به هر كس بخواهد، اين منصب را مي دهد.
اشكال ديگري كه وهّابي ها وارد مي كنند اين است كه مي گويند اعتقاد به شفاعت سبب تجرّي و گستاخي مردم در ارتكاب گناه مي شود و مردم به اميد شفاعت، در گناهكاري بي پروا مي شوند.
ما به اصطلاح اهل علم،يك جواب نقضي به اين اشكال داريم و يك جواب حلّي.
پاسخ نقضي
جواب نقضي ما اين است كه اگر بنا شود اعتقاد به شفاعت موجب تجرّي شود، پس اعتقاد به توبه هم بايد موجب تجرّي گردد.آيا توبه در دين هست يا نه ؟ مگر قرآن دعوت به توبه نكرده است:
]...تُوبُوا إلَي اللهِ جَمِيعاً أيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ...[؛[۱۲]
«...همگي به درگاه خدا توبه كنيد اي مؤمنان...».
]...أنَّ اللهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَة عَنْ عِبادِهِ...[؛[۱۳]
«...تنها خداوند است كه توبه را از بندگانش مي پذيرد...».
پس اعتقاد به توبه هم باعث تجرّي مي شود؛ زيرا مردم به اميد تو گناه مي كنند. آيا ما به عفو و كرم خدا اعتقاد نداريم ؟ پس به دلگرمي عفو و كرم خدا مرتكب گناه ميشويم ؟ آيا خدا نفرموده است :
]قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أسْرَفُوا عَلَي أنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَة اللهِ إنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً...[؛[۱۴]
«بگو اي بندگان اسرافكار من، هرگز از رحمت خدا مأيوس نباشيد ؛ خداوند همهي گناهان شما را مي آمرزد...».
پس، اين آيه هم مردم را در گناهكاري گستاخ و بي پروا مي كند؛ و همچنين اين آيه كه مي فرمايد:
]إنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ...[؛[۱۵]
«خداوند غير از شرك، همهي گناهان را مي آمرزد...».
حتّي اينجا قيد توبه هم ندارد.اگر توبه بود كه شرك هم با توبه مغفور است.پس، اين آيه هم وعده مي دهد كه اگر شما مشرك نباشيد،تمام گناهانتان مغفور است.پس، اگر اعتقاد به شفاعت موجب تجرّي شود،تمام اين آيات بايد موجب تجرّي شوند، در حالي كه چنين نيست.اين جواب نقضي مطلب است.
پاسخ حلّي
امّا جواب حلّي مطلب اين است كه شفاعت وقتي تجرّي مي آورد كه انسان اعتقاد به اين داشته باشد كه هر گناهكاري با ارتكاب هر گناهي به طور حتم مشمول شفاعت خواهد شد؛ البتّه، اين اعتقاد موجب تجرّي مي شود؛ امّا اين طور نيست، بلكه امر شفاعت داراي ابهام است؛يعني، معلوم نيست كه كدام گناه از گناهان و با چه شرطي مورد شفاعت قرار مي گيرد و همين ابهام در شفاعت باعث مي شود كه انسان تجرّي نكند و در عين حال اميدوار هم باشد.
مقابله با يأس،از بركات اصل شفاعت
اعتقاد به اصل شفاعت، جلو يأس را مي گيرد؛زيرا با اين اعتقاد،انسان گناهكار روزنهي اميدي به روي خود باز مي بيند و مبتلا به پيامدهاي شوم يأس از رحمت خدا نمي گردد. اگر انسان گناهكار راهي براي بخشوده شدن گناه خود نبيند و بگويد من كه آب از سرم گذشته است، ديگر چه يك وجب چه ده وجب،بديهي است كه در اين صورت، دست به هر گناهي مي زند و خود را به هلاك ابدي مي افكند؛ولي وقتي باورش شد كه شفاعت اولياي خدا به اذن خدا در كار هست، با خودش مي گويد شايد از آن كساني باشم كه مشمول شفاعت خواهند شد. از اين رو به دندهي لجاج در گناهكاري نمي افتد و اگر خواست گناهي مرتكب شود، ميگويد نكند از آن گناهاني باشد كه مورد شفاعت قرار نمي گيرد و طبعاً از آن پرهيز مي كند.
پس اعتقاد به اصل شفاعت نه تنها تجرّي نمي آورد، بلكه جلو يأس را هم مي گيرد و روزنهي اميدي به روي گناهكاران باز ميكند.حالت تجرّي وقتي ايجاد مي شود كه انسان گناهكار به شفاعت مطلق و خالي از هر گونه قيد و شرط اعتقاد داشته باشد، نه به شفاعت مبهم كه از حالت يأس مهلك جلوگيري مي كند.
در هر حالي مراقب اعمال خود باشيم
در مسألهي توبه هم مطلب به همين كيفيّت است. انسان نمي تواند به اتّكاي توبه هر گناهي را مرتكب بشود؛ زيرا ميگويد ممكن است اين گناه من مشمول توبه نشود و لذا اعتقاد به توبه هم تجرّي نمي آورد.به ما فرموده اند: شديداً مراقب خودتان باشيد و كاري نكنيد كه ما روز قيامت نتوانيم دربارهي شما شفاعت كنيم.
مردي خدمت امام صادق(ع)عرض كرد:
(اِنّي اَلُمُّ بِالْمَعاصِي وَ اَرْجُو الْعَفْوَ مَعَ ذلِكَ)؛
«من در ارتكاب گناهان بي پروا هستم؛ ولي در عين حال، اميدوارم كه مرا ببخشند».
امام(ع)فرمود:
(يا هذا اِتَّقِ اللهَ وَ اعْمَلْ بِطاعَتِهِ وَ ارْجُو مَعَ ذلِكَ الْقَبُولَ)؛
«اي مرد، [اينچنين نباش] تقوا پيشه كن و از امر خدا اطاعت كن؛آنگاه اميدوار باش كه قبولت كنند».
نه اين كه گناه كني و بعد اميدوار باشي كه تو را بيامرزند.تازه، به اطاعت و فرمانبرداري ات هم مغرور نباش. ميان اين دو مطلب خيلي فاصله هست. او مي گويد: من گناهكارم و اميدوار. امام(ع)مي فرمايد:نه ؛ مطيع باش و اميدوار.
]وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَة أنَّهُمْ إلَي رَبِّهِمْ راجِعُونَ[؛[۱۶]
آنان كه به وظايف خويش عمل مي كنند و در عين حال، نگرانند كه نكند وقتي به ملاقات خدا رسيديم، قبولمان نكنند.بعد فرمود: از همهي شما خوش گمانتر به خدا پيامبراكرم بود. آيا شما بهتر از ايشان خدا را به كرم و عفو و مغفرت شناختهايد ؟ در عين حال، از همه ي شما خائف تر بود.رجاي او به خدا از همهي شما بيشتر بود و در عين حال، خوفش از خدا نيز از همهي شما بيشتر بود.
(وَ لَقَدْ كانَ رَسوُلُ اللهِ اَحْسَنَ النّاسِ بِاللهِ ظَنّاً وَ اَعْظَمَهُمْ رَجاءً اَعْمَلَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ كانَ اَعْظَمَ النّاسِ مِنْهُ خَوْفاً وَ اَشَدَّهُمْ مِنْهُ رَهْبَةً)؛
«در عين حال كه رسول خدا از همهي مردم به خدا خوش گمان تر بود و رجاي او به خدا از همه بيشتر بود و از همه در برابر خدا مطيع تر بود، از همهي مردم نيز خائف تر بود».
(وَ كَذا سائِرُ الاَنْبِياءِ)؛
«همهي انبياء چنين بودند».
در هر زماني، هر پيامبري هم رجايش بيشتر بود هم خوفش.
ما را چه شده...؟
پس اين گونه نباشيد كه همين قدر كه نمازي مي خوانيد و روزه اي مي گيريد، از خدا طلبكار شويد و گناه هم كه مي كنيد ، با كمال آسودگي خاطر بگوييد ما را عفو مي كنند.اگر به راستي، شما اميد به بهشت خدا داريد، پس چرا در راه رسيدن به بهشت اين چنين بي حال هستيد و با چُرت و كسالت تلاش مي كنيد امّا در راه دنيايتان خيلي زنده و با حاليد و با شوق و حرارت تلاش مي كنيد ؟ نكند كه ضعف ايمان در ما پيدا شده باشد و به بهشت و جهنّم خدا هم آن اندازه ايمان پيدا نكرده باشيم.
به خدا پناه ميبريم و اميدواريم، اِن شاءالله، همهي ما در سايهي ولايت امام موليالمتّقين(ع)و توسّلاتمان به آستان اقدس امام سيّدالشّهداء(ع)موفّق به توبهي نصوح بشويم. بزرگ ترين فايدهي حبّ امام اميرالمؤمنين(ع)همين است كه توفيق توبه در انسان محبّ پيدا مي شود.
آري، اميدواريم تا نمردهايم، ما را تطهير كنند و از اين دنيا با جان منوّر و مطهّر به عالم برزخ منتقل سازند؛ چرا كه آنها هم مُطَهِّرند هم مُنَوِّر.
صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ يا مَـوْلَينا يا أباعَـبْدِاللهِ الْحُـسَيْنِ؛صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَ عَلَي اْلاَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ.
والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[۱]ـ نهجالبلاغهي فيض،خطبهي۱۹۴.
*حاجب: هر چه مانع ديدن گردد،حايل.
[۲]ـ سورهي زمر،آيهي۴۴.
[۳]ـ سورهي انبيا،آيهي۲۸.
[۴]ـ سورهي مائده،آيهي۳.
[۵]ـ سورهي انبيا،آيهي۲۸.
[۶]ـ سورهي بقره،آيهي۲۵۵.
[۷]ـ سورهي يونس،آيهي۳.
[۸]ـ سورهي آل عمران،آيهي۴۹.
[۹]ـ سورهي آل عمران،آيهي۷۳.
[۱۰]ـ سورهي زمر،آيهي۴۴.
[۱۱]ـ سورهي يونس،آيهي۱۸.
[۱۲]ـ سورهي نور،آيهي۳۱.
[۱۳]ـ سورهي برائت،آيهي۱۰۴.
[۱۴]ـ سورهي زمر،آيهي۵۳.
[۱۵]ـ سورهي نساء،آيهي۴۸.
[۱۶]ـ سورهي مؤمنون،آيهي۶۰.